دفاع مقدس | ||
سید شهیدان اهل قلم مرتضی آوینی: چه روزگار شگفتی ... | ||
![]()
چه روزگار شگفتی! تاریخ آیندهی کرهی ارض بارور حوادثی بس شگفت است، حوادثی که مجد و عظمت جهانگیر اسلام را در پی خواهد داشت. و اینهمه را تنها کسی در مییابد کهمنتظر است و بوی یار را از فاصلهای نه چندان دور میشنود و هر لحظه انتظار میکشد تا صدای «انا المهدی» از جانب قبله بلند شود و او را به سوی خویش فرا خواند. راهیان کربلا را بنگر که چگونه به مقتضای انتظار عمل کردهاند و به جبههها شتافتهاند. آری، این مقتضای انتظار است. |
در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریمشرم خندیدن، به مضحکه هم میهنانمان را بر خود نپسندیم.کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...با اراده جمعی این عادت زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم.
یک جوان ازخانه خارج شده وبه منزل مراجعت نکرده.
ازکسانی که ازاو اطلاعاتی دردست دارند،
تقاضا می شود به ماخبرداده وخانواده اش راازنگرانی برهانند.
جهت شناسایی راحت تراطلاعات زیردراختیارعموم قرارمی گیرد:
1.مادر،فرزندوهمسراو بیست سال است درانتظاراونشسته اند.
2.وی ازحواس کامل برخورداربوده ودرآخرین ملاقات اظهار داشته:
دعاکنیدکه گمنام بمانم.
3.آخرین کسانی که او رادیدند،تک تیراندازهای دشمن بعثی بوده اند.
4.روی استخوان های پیشانی اش جای یک قناسه است.
5.دروصیت نامه اش نیز نوشته است به فرزانم بگویید«من رفتم تا آنان پیروز و سر افراز بمانند»
فدای آن مردان آسمانی که گمنام رفتندتا مازمینی ها اینگونه آسوده و راحت زندگی کنیم،
وفدای تمامی آن ابر مردانی که باخون مقدس خود درخت انقلاب را آبیاری کردند...
رهسپاریم باولایت تاشهادت....
کبوتران خونین...
می خواهم در رثای شما ای کبوتران خونین بال دل حرم أمن مرثیه ای بسرایم اما کلام زمین گیر است و کبوتر شکسته بال دل من نیز آسمان را تنها در خیال می پرورد. کلام اسیر قفس ماهیات است و عقل اسیر دام کلام و آن جا که شما بال کشیدید پر جبرائیل عقل می سوزد آن جا جزء نبی عشق را بار نمی دهند و جز او و اوصیائش یعنی آنان که ضمیر نسبیت را به آسمان اطلاق پیوند می دهند دیگر کیست که بتواند بر معراج انقطاع کامل پای نهد و چشم دلش به ضیاء نظر به غیبت الغیوب ذات نور یابد و این چنین از صدر المنتهی اسماء و صفات در گذرد و به معادن پنهان عظمت اتصال یابد و روحش به ذات عزیز قدوس تعلیق پیدا کند. نه تنها آن کس از رثای شما ای کبوتران خونین بال حرم امن بر می آید که بتواند کلام را بر بال عشق بنشاند و به معراج برد و اگر این چنین است بگذارآن یار غائب مرثیه خوان شما باشد که جز او هیچ تلاونده ایی راهای آسمان را نمی شناسد
سیدشهیدان اهل قلم:
(شهید سیدمرتضی آوینی)
یادمان رفت که خرج من وتوگشته شهید...
این روزهابوی غریب فراموشی گرفته همه چیزمان را...فراموش کرده ایم که کجاییم وچه می کنیم...یادمان رفته پیشینه مان را!یادمان رفته که درتاریخ این ملت ،برهه ای هم بود که ازآن به(جنگ)تعبیر میکردندآن هم از نوع تحمیلی...اصلا از یک جوان دهه هفتادی بپرسی (دفاع مقدس)یعنی چه؟خس خس نفسهای یک جانباز شیمییایی،چه بر سر خودش و خانواده اش می آورد؟اصلا می دانی چه می شود که یک انسان،جانباز شیمیایی میشود؟می فهمی یتیمی آن هم در شش ماهگی،چه طعمی دارد؟...این سوال هارا که میپرسی،هاج وواج وبا نگاهی بهت زده زل میزند در چشمانت!از دیگری میپرسی فلان سردار را میشناسی؟میگوید اسمش را شنیده ام!همان فلان اتوبان را میگویی دیگر؟!...
آااه که چقدرفراموش کارشده ایم ما...
آنقدرنظریه های کانت و داروین رابه خورد مغزهای جوانانمان کرده ایم که دیگرفهم مناجات های عارفانه ی چمران هاو وصیت نامه های پر رمزو رازشوشتری ها وباکری ها و همت ها و خرازی ها ودیگر شهدا،برایشان دشوار است.به قدری ذهنشان را به ظاهر ورزیده ایم با فرمول ها و قوانین نیوتن ها و گالیله ها و ده ها دانشمند که دیگر فرمولی برای حل مسایلی این چنینی نمی یابند که (جوانی که اتفاقا فرزندی هم در راه دارد،برای دفاع ازناموس و وطنش،به فاصله چهارمتری جلوی گلوله مستقیم تانک،سینه سپرکرده است.حساب کنیدپس ازبرخوردگلوله،بدنش چندتکه شده وتکه هایش حداکثرتاچه فاصله ای می افتد؟...آیاتعداددفعاتی که فرزند این جوان ،«بابا«گویان به خانه می آید تا نمره بیستش را نشانش دهد و لبخندی از لبان بابا هدیه بگیرد ولی به جای «بابا«فقط قاب عکس خندان روی طاقچه می شود تجسم تمام رویا هایش را می توانید محاسبه کنید؟....)
اصلا یادمانم رفته این مفاهیم را یاد بچه های متولد بعد از( قطعنامه)بدهیم...
راستی«قطعنامه» چه بود؟«جام زهر»چه شکلی است وزهرش چه کرد با امام مهربانی ها ؟تلخی اش چه کرد با دل رزمنده ها ؟...
این روز ها بوی فراموشی می آید ووضعیت زرد است...وکسی نمی داند که عزت، چه بهایی داده است که رهایی زاده است ...خیلی نامردیم.!راه را گم کردیم،آتش سرد شدیم؛از وفا طرد شدیم ؛معدن درد شدیم ...یادمان رفت که خرج من وتو گشته شهید....